باران باران ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

بهانه زندگی

ماجراهای ارایشگاه رفتن باران جون

دخمل طلا جیگل مامان . . . تو این مدت دو بار بردیمت ارایشگاه که متأسفانه نشده بود برای بار اولش برات پست بذارم . . . بار اول حدود دو ماه پیش بود که موهات خیلی نامنظم شده بود و بردیمت آریشگاه کودکان چهارراه هشت بهشت . . . اولش خیلی از محیط اونجا خوشت اومد و سرحال همه جا را داشتی نگاه میکرد تا اینکه روپوش بهت پوشوندن و تو یهو ترس تو چشمات موج زد . . . وقتی هم که ارایشگر کارش را شروع کرد بمیرم الهی اینقدر هق هق گریه کردی که دلم کباب شد برات . . . بیشتر دلم از این میسوخت که خیلی مظلوم وار گریه میکردی و تسلیم شده بودی الهی بمیرم برای گریه هات دوست داشتنی من . . . در عوض بعدش خیلی جیگر شدی و شکل پسملا شده بودی اینم شاهدش :  ...
27 مرداد 1392

و اخرین ماه یکسالگی . . .

بچولی مامان . . . (اصطلاح خودمه خخخخ ) یک ماه دیگه گذشت و تو وارد آخرین ماه یکسالگی شدی . . . این ماه 10 ماه و 20 روز که بودی برای چکاب بردیمت و خدا را شکر دکتر راضی بود . . . وزنت 400 گرم و قدت ماشالا 3 سانت رشد داشته بود یعنی شده بودی 8600 و 72 سانت . . .چون ماشالا این ماه خوب غذا میخوردی تو این ماه پیشرفتای زیادی داشتی من جمله ششمین دندونت که اونم جوونه زد . . . از طرفی دستت را به هرجایی حتی دیوار صاف میگیری و میخوای بلندشی بایستی . . . اعضای بدنت را کم کم یاد گرفتی . . . دست و پاتو نشون میدی . . . موهات هم همین طور ولی چشم و بینی و دندون را از بقیه نشون میدی . . . وقتی بهت میگیم ماهی چکار میکنه خی...
7 مرداد 1392
1