ماجراهای ارایشگاه رفتن باران جون
دخمل طلا جیگل مامان . . . تو این مدت دو بار بردیمت ارایشگاه که متأسفانه نشده بود برای بار اولش برات پست بذارم . . . بار اول حدود دو ماه پیش بود که موهات خیلی نامنظم شده بود و بردیمت آریشگاه کودکان چهارراه هشت بهشت . . . اولش خیلی از محیط اونجا خوشت اومد و سرحال همه جا را داشتی نگاه میکرد تا اینکه روپوش بهت پوشوندن و تو یهو ترس تو چشمات موج زد . . . وقتی هم که ارایشگر کارش را شروع کرد بمیرم الهی اینقدر هق هق گریه کردی که دلم کباب شد برات . . . بیشتر دلم از این میسوخت که خیلی مظلوم وار گریه میکردی و تسلیم شده بودی الهی بمیرم برای گریه هات دوست داشتنی من . . . در عوض بعدش خیلی جیگر شدی و شکل پسملا شده بودی اینم شاهدش :  ...
نویسنده :
نفیسه
12:11